ماماني دلش گرفت
سلام پسر گلم.
ماماني امروز دلش خيلي گرفت،آخه بعد از چند روز تعطيلي كه داشتيم تو دوست داشتي ماماني تو رو واسه رفتن به مهد آماده كنه اما عزيزم من مجبور بودم صبح زود قبل از اينكه تو از خواب بيدار شي برم سركار.و از شانس بد من و تو مامان جون هم امروز نبود و بابايي بايد ترا آماده ميكرد.پسر خوشگلم شب و پيش من خوابيده بودي و نگران بودي كه من برم و ترا تنها بذارم ،الهي من فدات بشم كه زود زود از خواب بيدار مي شدي و ميگفتي ماماني دوست دارم و ميگفتي ماماني خوشگلم فردا تعطيل شو.اما چيكار كنم كه نميتونستم ترا به آرزوت برسونم عشقم و دلم واست كباب شد .الان كه سركارم دلم برات ي ذره شده و از اينكه نميتونم هيچوقت كنارت باشم احساس بدي دارم و گريه ام مي گيره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی