اشكان كوچولوي مناشكان كوچولوي من، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

اشکان تک ستاره قلبم(اشکان شفیعی)

تبریک روز معلم

اول از همه سلامی میکنم به دوستان عزیزم و پسرک گلم دوستان امسال برای من سالی بود که میتونم بگم فرصت آزاد برای نوشتن و بروز رسانی وبلاگ پسرم نداشتم و از این بابت از پسرکوچولویم و دوستانی که منتظر بروز رسانی بودند عذرخواهی میکنم. امروز به مناسبت روز معلم و هفته معلم اومدم تا این روز را به همه معلمان و کسانی که در عرصه علم و دانش تلاش میکنند تبریک بگم. روزتون مبارک  و اما نقاشیهای خلاق پسرک در مورد این روز زیبا و برای معلم پرتلاش و کادر زحمتکش کودکستان     ...
13 ارديبهشت 1395

جشن بازگشایی

سلام پسر قشنگم. امروز 94/07/08 توی کودکستان جشن بازگشایی براتون گرفتند و به همین مناسبت من مرخصی گرفتم تا همه وجودم  را با دستهای خودم آماده و راهی کنم و از اینکار بیشترین لذت را میبرم . دردانه مادر الان 5 سال و دو ماه از روزی که پا به دنیای ما گذاشتی میگذرد و من هر روز دلم بیشتر و بیشتر به روزهای گذشته تنگ میشود ، دلم برای شیرخوردنت ، گریه کردنت و برای اونروزهایی که صبحها با صدای تو و بخاطر تو چشمانم را باز میکردم و تو را کنار خودم با اون چشمان جادوئی و  لبهای خندان و زیبا میدیدم تنگ شده . اصلا باورم نمیشه که پسرک من داره میره پیش دبستانی . اما خدا را شاکرم و هزار مرتبه شکر میگویم بخاطر این حس زیبای مادری که در دلم تابانده ....
9 مهر 1394

تابستانی که گذشت و ورود اشکان به پیش دبستانی

اول از همه سلام گرمی دارم به دوستان خوبم که در نبود ما دلشون برامون تنگ شده و واسمون کامنت گذاشتند و نگرانمون بودند ، دوستان گلم جای هیچ نگرانی نیست فقط من یه کم تنبل شدم و حسش رو نداشتم که بیام و مطلب بذارم و البته کمی هم مشغله کاری و فکری اجازه اینکار و نداد اما امروز تصمیم گرفتم هر طوری شده مطلب بذارم حتی شده برای تشکر و قدردانی از شما بزرگواران و اما پسر عزیزتر از جانم اشکان ، مامانی از شما هم به خاطر تنبلیش معذرت خواهی میکنه.دوستت دارم فرشته مهربونیها توی این دو ماهی که گذشت و ما نبودیم بابایی براش مشکلی پیش اومده بود و حدود یک ماهی سرمون به اون گرم بود و به همین خاطر تولد پسرکمون با یک ماه تاخیر به صورت جزئی برگزار کردیم و با...
7 مهر 1394

تولد 5 سالگی پسر گلم اشکان

ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه دیوانه ی مهربانی تؤام …. ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی تولــ ــ ـ ـــدت مبارک   روزها و ماهها و سالها از پی هم میگذرند و پسرک من هر روز بزرگ و بزرگتر میشه،هم خودش هم حرفهاش و هم نگاهش وسیعتر و سؤالاتش بیشتر و بیشتر و در این میان گاهی اوقات این خودشه که به سؤالات خودش جواب میده ، خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر همه داشته هایم و نداشته هایم . اگر دادی لطف کردی و اگر ندادی مصلحت بوده اما این هدیه ناب و خالص برایم از همه نداشته ...
22 تير 1394

آخرین پست قبل از تولد 5 سالگی اشکان

یکسال دیگه هم گذشت و تو پسرکوچولوی مامان بزرگتر شدی   باورم نمیشه انگار همین دیروز بود...   یه روز گرم و سوزان اما دلچسب   22 تیر ماه 1389   روزی که مامان شدم ...   لحظه ای که اشکان جونمو برای اولین بار بغل کردم   انگار من هم همان روز دوباره متولد شدم   وای چه حسی داشتم ، آرامش خاصی در وجودم حاکم بود ...   عمق شادی و خوشبختی رو اونجا درک کردم ...   خدایا سپاسگزاااااااااااااااااااااااارم   چند روز دیگه تولد پنج سالگیه گل پسر مامانه   الهی که همیشه دلت شا...
14 تير 1394

عکسهای اشکان

21 ماهگی ؛ میخوای واسه پلنگ صورتی کتاب بخونی ولی اون گوش نمیده و شما شاکی هستی 22 ماهگی ؛ علاقه شدیدی به کالسکه ات داشتی و تا تونستی سوارش شدی که راه نری 24 ماهگی 26 ماهگی ؛ اشکان و دخترعمه اش زهرا 28 ماهگی ؛ اشکان با لباسهایی که مامان هنرمندش براش بافته   ...
27 خرداد 1394

سفر به منطقه سرسبز شمال

سلام پسر گلم ؛ من و بابایی با اینکه فقط سه روز تعطیل بودیم تصمیم گرفتیم بخاطر اینکه شما علاقه زیادی به دریا داری شما رو ببریم شمال و چون وقتمون کم بودیم تا ساحل گیسوم رفتیم و برگشتیم . شب ساعت 2 به اصرار شما راه افتادیم و شما اصلا دلت نمیخواست که بخوابی و میگفتی بیدار میمونم اما من به شدت خوابم میومد و بخاطر تو و بابایی که یه هو خوابش نبره بیدار موندم و تو عزیز دلم بالاخره چند ساعت خوابیدی و بیدار شدی و وقتی رسیدیم ساحل بدو بدو رفتی کنار دریا و دلت نمیخواست از دریا جدا بشی از بس بهت خوش گذشته بود میگفتی چی میشه تات پائیز اینجا بمونیم میگم چرا تا پائیز ؟؟؟ میگی آخه پائیز میخوام برم مهد قربون پسر با تحصیلاتم برم که عاشق مهد و مدرسه ا...
18 خرداد 1394